اخبار حمیدرضا برقعی

اخبار حمیدرضا برقعی

شعرخوانی زیبای حمیدرضا برقعی در مدح حضرت امیرالمومنین (ع)

راسخون/ به مناسبت عید غدیر خم، بزرگترین عید شیعیان، شعرخوانی حمیدرضا برقعی در مدح حضرت امیرالمومنین (ع) را مشاهده می‌کنید.مولای ما نمونه دیگر نداشته استاعجاز خلقت است و برابر نداشته استوقت طواف دور حرم فکر می‌کنماین خانه بی‌دلیل ترک برنداشته استدیدیم در غدیر که دنیا به جز علیآیینه‌ای

بیشتر بخوانید

«از سر سفره اسلام چه برداشت امیر» شعرخوانی زیبای برقعی

کم خبر/ «آه از آن شب آخر» شعرخوانی حمیدرضا برقعی در شهادت امام علی(ع)درد باید که بفهمیم چه گفته ست علیکه شبی با شکم سیر نخفته ست علیاز سر سفره اسلام چه برداشت امیرنان دندان شکنی را که نمی خورد فقیر 

بیشتر بخوانید

شعر خوانی زیبای حمیدرضا برقعی در روز ضربت خوردن امام علی (ع)

کم خبر/سهل تر ساده تر از قافیه ای باختی اشننگ بادا به تو ای دهر که نشناختی اشچه برایش به جز اندوه و ملال آوردیجان او را به لبش شصت و سه سال آوردیسهمش از خاک فقط کفش پر از پینه اوستدر عرق ریز زمین جامه پشمینه اوستباغ می ساخت و در سایه آن باغ نبودیک نفس قافله اش در پی اطراق نبوددرد باید

بیشتر بخوانید

«ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد» شعرخوانی برقعی

پلان خانه هنر 3/آشنا بود صدا لهجه زیبایی داشتگله از فاصله از غربت و تنهایی داشتهم نفس با من ازآهنگ فراقم میخواندداشت از گوشه ایران به عراقم میخواندجمکران بدرقه در بدرقه تسبیح به دستصحن آغوش گشودست مفاتیح به دسترایحه رایحه با بوی خودش میخواندخانه دوست مرا سوی خودش میخواندبه پیج اینستاگرامی

بیشتر بخوانید

«مادرم رفت پشت در، اما» شعرخوانی زیبای حمیدرضا برقعی

کم خبر/ شعر حمید رضا برقعی به مناسبت شهادت حضرت زهرای اطهر سلام الله علیهاگفت : در می زنند مهمان استگفت: آیا صدای سلمان است؟این صدا، نه صدای طوفان است مزن این خانهء مسلمان استمادرم رفت پشت در، اما

بیشتر بخوانید

شعر خوانی زیبای حمیدرضا برقعی

کم خبر/ تویی بهانه ام اما بهانه ای که ندارمگذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارمتمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهتتمام عمر به سوی نشانه ای که ندارمچگونه حرف دلم را به چشم هات بگویمقصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارممرا رها کن و بگذار در قفس بنشینمکه دلخوشم به همین آب و دانه ای که ندارمبرگرفته

بیشتر بخوانید

شعری از حمیدرضا برقعی در وصف حضرت زینب

کم خبر/گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزداز تو دم می زنم اما قلمم می لرزدهیبت نام تو یک عمر تکانم داده سترسم مردانگی ات راه نشانم داده ستپی نبردیم به یکتایی نامت زینبکار ما نیست شناسایی نامت زینبمن در ادراک شکوه تو سرم می سوزدجبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزدمن در اعماق خیالم … چه بگویم

بیشتر بخوانید

"باران آذر"؛ شعر خوانی زیبایی از حمیدرضا برقعی

کم خبر/ امشب ابری تر از آسمانمحرف ها دارم اما زبانمچوب خشکی شده در دهانمگوش کن تا ببارم ، بخوانمبا تو هستم میا پا به پایمبی خودی دل مسوزان برایممن زمین خوردهء انزوایمشانه ام را خودم می تکانممی روم تا رها از تو باشمتا رها از خدا از توباشممی توانم جدا از تو باشمامتحانم مکن می توانمبس

بیشتر بخوانید